- نیم تنه
- آرخالق
معنی نیم تنه - جستجوی لغت در جدول جو
- نیم تنه
- لباس کوتاه مردانه یا زنانه که قسمت بالای تنه را می پوشاند، مجسمه ای که نیمۀ بالای بدن را نشان می دهد
- نیم تنه ((تَ نِ))
- لباس کوتاه مردانه یا زنانه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
با نصف بدن: (بدشواری نیمه تنه در رختخوابم بلند شدم دکمه چراغ برق را پیچانیدم روشن شد)
گناه کوچک، خطای اندک
تقسیم شده به دو بخش نصف شده
تبصره
کلاه خود، خیمۀ کوچک
برابر نصف، به اندازۀ نصف
تخم مرغ یا چیز دیگر که خوب پخته و سفت نشده باشد، کنایه از چیزی ناقص و ناتمام
ظرفی که کمان را در آن می گذارند، قربان، ترکش، تیردان
نیمکت، صندلی پهن که چند نفر بتوانند روی آن پهلوی هم بنشینند، نیم تخت، نیم دست
خنده ای که در آن لبها چندان از هم باز نشوند: تبسم
نیم خنده
نیمکت، تختی کوچک که بر بالای آن خوابند
نیماتاج تاج پارسی است تاج کوچک مرصع بجواهر جقه، تاجی که از دیبای مرسع بجواهر سازند و بر سر عروس گذارند: (جامه ای دارد زلعل و نیم تاجی از لباب عقل و دانش بر دو شد تا ایمن از وی نغنوی (حافظ. 3678 در وصف دختر رز)
آنچه که حالت مایع ندارد و بر اثر ریختن هنوز کاملا منعقد و بسته نشده تخم مرغ نیم بند، ناقص: (در چشمانش که میشی روشن بود شک و تردیدی نیم بند موج میزد) یا کودتای نیم بند. کودتایی که بموفقیت انجام نیافته باشد، یا مجلس نیم بند. مجلسی که بخشی از وکلای
حالت تربیع
آلتی که کمان را در آن جای دهند کمان دان: (و دو هزار (غلام) با کلاه چهار بر بودند و کیش و کمر و شمشیر و شغاونیم لنگ بر میان بسته)، ترکش تیردان. یک عدل بار که که نصف خروار باشد
گناه کوچک، خطای اندک
نیمپادک
رنگ باخته کم رنگ، ناتمام ناقص
وسط راه میانه راه
نوعی وسیله زینتی شبیه تاج نیمه که بر سر عروس می گذارند
وسط راه، میانۀ راه
تاج کوچک مرصع، جقه
یکه، تک وتنها، به تنهایی
کسی که بدنش مانند نقره سفید باشد، سیم بدن، سیمین بدن، سیم اندام، سیم بر، سیمین بر
بشیرینی از گلشکر نوش تر بنرمی زگل نازک آغوش تر. (نظامی)